آلبوم عکس - مطالب جالب - سرگرمی - جوک

شادترین و موفق ترین افراد لزوما بهترین امکانات را ندارند بلکه از حداقل چیزی که دارند بهترین استفاده را می برند

آلبوم عکس - مطالب جالب - سرگرمی - جوک

شادترین و موفق ترین افراد لزوما بهترین امکانات را ندارند بلکه از حداقل چیزی که دارند بهترین استفاده را می برند

چوک حیف نون

هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز حیف نان! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه



حیف نان بعد از دو سال یه پازل رو تموم می کنه بهش میگن: چرا انقدر طول دادی؟ میگه نه بابا اتفاقا خوب تموم کردم روش نوشته سه تا پنج سال.



حیف نان میره در یخچال رو باز می‌کنه می‌بینه ژله توی یخچال داره می‌لرزه. میگه نترس اومدم آب بخورم!



روی ادامه مطلب کلیک کنید

هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز حیف نان! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه



حیف نان بعد از دو سال یه پازل رو تموم می کنه بهش میگن: چرا انقدر طول دادی؟ میگه نه بابا اتفاقا خوب تموم کردم روش نوشته سه تا پنج سال.


حیف نان میره در یخچال رو باز می‌کنه می‌بینه ژله توی یخچال داره می‌لرزه. میگه نترس اومدم آب بخورم!



به حیف نون می گن: فهمیدی زلزله اومد؟ می گه: نه! من روم اون ور بود!



یه روز سه تا دیوونه رو می اندازن تو یه اتاق دو تاشون مى رقصن، یکیشون هم میگه:
سبز - آبى - قرمز
ازش می پرسن چرا این جورى می گى؟ میگه من راقص نورم!



برادر حیف نون پشت در اتاق عمل بود، پرستار صدا می زنه: همراه بیمار...
حیف نون می گه : ...0912



بچه ها توی کلاس داشتند سر و صدا می کردند که ناظم میاد تو با عصبانیت میگه: اینجا طویله است؟
یکی از بچه ها می گه: نه آقا اشتباهی آمدید!


حیف نون با چهارتا داداشاش پولاشونو رو هم می ذارن تاکسی می خرند. بعد از چند وقت ورشکست می شن. اگه گفتی چرا؟ آخه پنج تایی با هم می رفتن مسافرکشی!



از حیف نان می پرسن شما کجای تهران می شینید؟ میگه: هر جا که خسته شیم!


حیف نان رو می خواستن اعدام کنند ازش می پرسن: آخرین حرفت چیه؟
می گه: لعنت بر پدر و مادر کسی که بزنه زیر چهار پایه!



مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری، پدر عروس پرسید : آقا داماد چه کاره اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت : من ویندوز نصب می کنم!!!



یک روز یک گنجشکه با یک موتوری تصادف می کند و بی هوش می شود. وقتی به هوش می آید، می بیند در قفس است. می زند توی سرش و می گوید: «بیچاره شدم، موتوریه مرد!»




نظرات 1 + ارسال نظر
فرنوش پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 18:50 http://www.ehsasat.com

سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد